Wednesday, May 30, 2007

!!! منو رها كن از اين حس بي حسي
...

Tuesday, May 29, 2007

گاهي منطق اين دنيا را درك نمي كنم
يكي روز به روز بي درد و بي غم تر
... و يكي
نمي دونم چرا بعضي ها از امتحانات الهي فارغ نمي شوند
؟!

Monday, May 28, 2007

Sunday, May 27, 2007

امروز داشتم يه تعدادي وبلاگ مي خوندم، خوب كه دقت مي كنم مي بينم تعداد وبلاگ هاي كه در مورد از دست دادن و رفتن كسي و... هستند كم نيست
نمي دونم چرا ما آدم ها اينقدر در مقابل اون چيزهايي كه از دست مي ديم،بي تابي مي كنيم و گاهاً هم تصميمات بي منطقي مي گيريم
شايد اگه به همه اتفاقات زندگيمون به اين چشم نگاه كنيم كه حكمت خداست و بهش ايمان داشته باشيم راحت تر بتونيم زندگي كنيم

Tuesday, May 22, 2007

عدالت از نوع ايراني

نمي دونم براي مردم اين شهر چه اتفاقي افتاده
آيا از كنار اين همه درد و رنج گذشتن به همين راحتيه
آيا ما زنده ايم
آيا ما زندگي مي كنيم
آيا ما روح داريم، احساس داريم
آيا ما ايراني هستيم؟؟؟؟؟
آيا فقط اختلاص و دزدي و قتل و .. ننگينه
چطور مي شه زني را به اون وقاحت به باد كتك گرفت
و اسمش را ننگين بودن نگذاشت
به خاطر كدام گناه، كدام جرم، كدام بي حرمتي
ما فقط نفس مي كشيم
فقط راه ميريم
فقط نگاه مي كنيم
و جالب اينجاست كه مي گيم غيرت داريم
مي گيم ايراني جماعت با همه مردم دنيا فرق داره
حالا دارم معني اين تفاوت را مي فهمم
اينه اسلام ناب محمدي، انسجام اسلامي، اتحاد ملي، عدالت، آزادي و دمكراسي
واقعاً اينه؟؟؟؟؟؟
آيا هيچ كجاي اين جهان خاكي ايراني جماعت مي تونه سرش را با افتخار بلند كنه و بگه ايرانيم

Monday, May 21, 2007

موفقيت

فكر كنم ديگه داري روزشماري مي كني
شايدم ثانيه شماري
تو كه سه ساله داري تلاشت را ميكني
اينم يك و ماه و نيم ديگه
منم مطمئنم كه بهترين نتيجه را مي گيري
پس پيش به سوي موفقيت

Saturday, May 19, 2007

تهران

درسته كه فعلاً مشخص نيست
اما اگه قطعي بشه بريم....
من به اين شهر، به آدماش، به هواي هميشه آلودش، به ترافيكش
به همه چيزش عادت كردم و دوستشون دارم
رفتن از اينجا واقعاً سخته



Tuesday, May 15, 2007

روزمرگي

كار،خونه، كار، خونه
هميشه از اينكه زندگيم يكنواخت باشه متنفر بودم
ولي حالا به شدت دچار يكنواختي و روزمرگي شدم
دلم تنوع مي خواد
يه تجربه تازه

Wednesday, May 9, 2007

آخه يكي نيست بگه شما كارت را انجام بده
چكار به حاشيه و ضوابط و... داري
گاهي دليل اين همه كنجكاوي همكارا را درك نمي كنم

Monday, May 7, 2007


دلم امروز، چيز ديگري مي خواهد
از آن بازيگوشي هاي كودكانه
دلم پرواز مي خواهد
به سان پرنده اي بر فراز درياها
دلم هواي دويدن دارد
هواي رها شدن

Sunday, May 6, 2007

طلوع

تو از خورشید ها آمده ای
از سپیده دم ها آمده ای
تو از اینه ها و ابریشم ها آمده ای
در خلئی که نه خدا بود و نه آتشنگاه
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم
جریانی جدید
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی
شادی تو بی رحم است و بزرگوار
،نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
تا از توابدیتی بسازم
مدت ها بود كه دنبالش مي گشتم

Saturday, May 5, 2007

يك بار
ده بار
صد بار
هزار بار
.
.
.
بيشتر از اينا هم گفتم
بايد يه راه جديد پيدا كني
نه
نه
نه
پايان

Tuesday, May 1, 2007

دلتنگي

دلم براي دوستاي اون ساختمان (به قول خودمون) خيلي تنگ شده
يكي نيست اين مسنجر من را درست كنه