Tuesday, February 27, 2007

روز برفي


خدايا از اينكه اين همه نعمت را بر ما نازل كردي ممنونيم
ولي
كاش يه فكري هم به حال ما كه ساعت 4 و 5 مي خواهيم بريم خونه و ماشين گيرمون نمي ياد
يا
ساعت هايي كه قراره توي ترافيك بمونيم مي كردي

Monday, February 26, 2007

خاطرات

چقدر دلم براشون تنگ شده
خيلي خيلي دلم مي خواست مي تونستيم يه بار ديگه همگي دور هم جمع بشيم
هر چند كه سه ساله از هيچ كدومشون خبري ندارم ولي خاطراتي كه با هم داشتيم فراموش نشدنيه
...درست سه سال پيش همين موقع ها بود

Sunday, February 25, 2007

نتيجه

خيلي وقته دارم دنبال خبرش تو روزنامه ها مي گردم، امروز توي همشهري خوندم كه سه شنبه نتيجه ها اعلام مي شه. خوشحالم

Saturday, February 24, 2007

مادربزرگ

ديروز كه رفتم بيمارستان ملاقاتش تازه فهميدم علت اون همه اشك هاي پدربزرگ چي بود، اونقدر لاغر و نحيف شده بود و چهرش
تغيير كرده بود كه من هم هروقت نگاهم به نگاهش مي افتاد سعي مي كردم بغضم را پشت لبخندهام پنهان كنم.
ما همه منتظريم تا صحيح و سالم به خونه برگردي

Wednesday, February 21, 2007

كمك

من نمي دونم اين واحد آي. تي جز فيلتر كردن سايت ها، بستن دسترسي يوزرها، آمار كاركرد با اينترنت و فيلترشكن را درآوردن چه كاره ديگه اي قادر انجام بده؟؟؟؟؟
پرينتر واحد ما سه روزه مشكل داره از مهندسين كامپيوتر اعم از نرم افزار و سخت افزار ملتمسانه درخواست كمك داريم البته اينم اضافه كنم كه در راه رضاي خدا

پاسارگاد

آب گيري سد سيوند و سرنوشت پاسارگاد!!!

Monday, February 19, 2007

آخر سال

عجب روزي بود ديروز
هميشه آخر سال كه مي شه اينقدر شلوغ مي شه كه ديگه متوجه نمي شي كه چطوري گذشت

ولي به تعطيلات عيدش مي ارزه

Sunday, February 18, 2007

آن مرد در باران آمد
آن مرد آرام بود
آن مرد دوستي را با شكلات مي بخشيد
آن مرد آرامش را زمزمه مي كرد
آن مرد مهرباني را به پسركي زير پل نشان داد
آن مرد دختركي را به موسيقي مهمان كرد
آن مرد ذهن را به شعر برد
و سكوت ...
آن مرد سادگي را در زندگي خلاصه كرد

Wednesday, February 14, 2007

!!!!!


اين همه كار
اين همه نامه
اين همه هماهنگي
اين همه جلسه
اين همه تلفن
اين همه ...
بازم توقع؟؟؟؟
چه پر توقع!!!
كاش يه روز جامون عوض مي شد من روزنامه مي خوندم، نسكافه مي خوردم و...


Monday, February 12, 2007

عبور


نمي توانم از تو عبور كنم
مرا با تار و پود خود در هم آميخته اي
با چشماني كه مرا فرياد مي زنند
با دستاني كه مرا طلب مي كنند
با بند بند وجودت

Saturday, February 10, 2007

Tuesday, February 6, 2007

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ديروز داشتم به راديو جوان گوش مي دادم كه يه مصاحبه تلفني با يه منتقد و نويسنده انجام داد و عمده صحبتشون راجع به توهين به ايران و ايرانيان در شبكه هاي تلويزيوني عراقي بود. مسئله اي كه در اين صحبت واقعاً تأسف برانگيز بود اين بود كه با وجود دردست داشتن 90% از پروژه هاي عمراني و.... توسط ايراني ها در كشور عراق اين توهين ها به ايراني ها چه معنايي مي تونه داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ايراني كه هنوز هم وطنان زلزله زده بمش ساماندهي نشدند، هنوز مسكني ندارند، هنوز خيلي هاشون در كانكس و ... زندگي مي كنند، ايراني ها كه ميلياردها تومن از پولي كه مي تونه صرف تحقيق و توسعه كشور خودش بشه صرف جوناي خودش بشه داره خرج عرب ها مي شه و هزاران چراي ديگه، من اينجا با اطمينان 100 درصد مي گم هيچ ايراني (مگر اون هايي كه از اين موضوع نفعي مي برند) راضي نيست و نخواهد بود از اين بذل و بخشش هاي به اصطلاح انسان دوستانه

Sunday, February 4, 2007

چشم هايش

هميشه گفتم اگه خودتم حرف نزني من از چشمات مي خونم، ديروز چشمات همه چيز را اعتراف كردند

دنياي زيباي زير آب












تقويم زندگي


تا پايان سال 1385، 44 روز بيشتر نمونده باورتون مي شه؟ خيلي سريع گذشت اما اصلاً اين گذر سريع عمرم را دوست ندارم. وقتي كه بچه ايم همش دوست داريم زودتر بزرگ بشيم و وقتي بزرگ مي شيم دوست داريم زمان متوقف بشه، 8 سال بيشتر تا پايان 20 سالگيم نمونده.

باران


هواي امروز تهران با اينكه ابريه ولي فوق العاده زيباست چقدر دلم مي خواست الان پارك جمشيديه بودم و قدم مي زدم