Tuesday, July 17, 2007

وبلاگ جديد

سلام دوستان عزيز
از اونجايي كه بلاگر دچار مشكل شده و گاهي به مدت طولاني نه مي شه پست جديد ارسال كرد
و نه كامنت گذاشت اين وبلاگ به آدرس زير منتقل شد





خوشحال مي شم در وبلاگ جديدم باز هم شما را ببينم

Tuesday, June 19, 2007

تابستون

بالاخره تونستم آپ كنم
يكي دو هفته هستش كه شركت با اين بلاگر مشكل پيدا كرده
يه روز مي شه كامنت ها را ديد و آپ كرد يه روز نمي شه
البته انجمن وبلاگ نويسان شركت تمام تلاششون را كردند كه طي مذاكراتي با واحد فناوري اطلاعات از بلاك شدن بلاگر جلوگيري كنند
.ولي اينطور كه معلومه خيلي هم به نتيجه نرسيديم
به زودي به يه مسافرت مي رم كه البته خيلي منتظرش بودم
از همه مهتر اينكه خواهرم به زودي از شر اين كنكور راحت مي شه
خداييش همه تلاشش را كرده و مطمئنم كه نتيجه خوبي مي گيره
براش دعا كنيد

Tuesday, June 12, 2007

چطور مي شه باور كرد
كه يه مهندس با فرهنگ و با شخصيت و... هستي
وقتي از هر وسيله اي براي له كردن و خرد كردن آدم ها استفاده مي كني
خودشون و شخصيتشون را زير سوال مي بري
و سد بزرگي در برابر پيشرفتشون هستي
كه مي خواهي خودت را نشان بدي و ثابت كني
چطور باور نكنم كه پوچ و تو خالي هستي
؟؟؟؟

Monday, June 11, 2007

ارزش

موقعيت متفاوت
جايگاه شغلي و اجتماعي متفاوت
خانواده
تحصيلات
...و
هر چيز متفاوتي دليل بر بهتر بودن يا بدتر بودن نيست
گاهي وقتي به خودمون، زندگيمون و ... دقيق نگاه كنيم مي بينيم چيزهايي داريم كه حاضر نيستيم با هيچ چيزي توي دنيا عوضش كنيم
خود تو از تمام كسايي كه مي خواهي به جاشون باشي ارزشمندتري

Wednesday, June 6, 2007

ورزش

نمي دونم اين چه استراتژي كه كلاس هاي ورزشي دارند كه تايمشون تا ساعت 3 يا 4 بيشتر نيست
اين خانم هاي كارمند چه گناهي كردن كه فقط بعد از ساعت اداري مي توانند بروند ورزش
خدا پدر اين پيك برتر را بيامرزه كه باعث شد دو جا را پيدا كنيم كه تا ساعت 7 و 8 شب كلاس دارند
...چقدر پشت ميزنشيني
اينقدر خانم هاي شركت خوشحال شدن كه تصميم گرفتن تمام هفتشون را با ايروبيك و بدنسازي و تنيس و ... پر كنن

Wednesday, May 30, 2007

!!! منو رها كن از اين حس بي حسي
...

Tuesday, May 29, 2007

گاهي منطق اين دنيا را درك نمي كنم
يكي روز به روز بي درد و بي غم تر
... و يكي
نمي دونم چرا بعضي ها از امتحانات الهي فارغ نمي شوند
؟!

Monday, May 28, 2007

Sunday, May 27, 2007

امروز داشتم يه تعدادي وبلاگ مي خوندم، خوب كه دقت مي كنم مي بينم تعداد وبلاگ هاي كه در مورد از دست دادن و رفتن كسي و... هستند كم نيست
نمي دونم چرا ما آدم ها اينقدر در مقابل اون چيزهايي كه از دست مي ديم،بي تابي مي كنيم و گاهاً هم تصميمات بي منطقي مي گيريم
شايد اگه به همه اتفاقات زندگيمون به اين چشم نگاه كنيم كه حكمت خداست و بهش ايمان داشته باشيم راحت تر بتونيم زندگي كنيم

Tuesday, May 22, 2007

عدالت از نوع ايراني

نمي دونم براي مردم اين شهر چه اتفاقي افتاده
آيا از كنار اين همه درد و رنج گذشتن به همين راحتيه
آيا ما زنده ايم
آيا ما زندگي مي كنيم
آيا ما روح داريم، احساس داريم
آيا ما ايراني هستيم؟؟؟؟؟
آيا فقط اختلاص و دزدي و قتل و .. ننگينه
چطور مي شه زني را به اون وقاحت به باد كتك گرفت
و اسمش را ننگين بودن نگذاشت
به خاطر كدام گناه، كدام جرم، كدام بي حرمتي
ما فقط نفس مي كشيم
فقط راه ميريم
فقط نگاه مي كنيم
و جالب اينجاست كه مي گيم غيرت داريم
مي گيم ايراني جماعت با همه مردم دنيا فرق داره
حالا دارم معني اين تفاوت را مي فهمم
اينه اسلام ناب محمدي، انسجام اسلامي، اتحاد ملي، عدالت، آزادي و دمكراسي
واقعاً اينه؟؟؟؟؟؟
آيا هيچ كجاي اين جهان خاكي ايراني جماعت مي تونه سرش را با افتخار بلند كنه و بگه ايرانيم

Monday, May 21, 2007

موفقيت

فكر كنم ديگه داري روزشماري مي كني
شايدم ثانيه شماري
تو كه سه ساله داري تلاشت را ميكني
اينم يك و ماه و نيم ديگه
منم مطمئنم كه بهترين نتيجه را مي گيري
پس پيش به سوي موفقيت

Saturday, May 19, 2007

تهران

درسته كه فعلاً مشخص نيست
اما اگه قطعي بشه بريم....
من به اين شهر، به آدماش، به هواي هميشه آلودش، به ترافيكش
به همه چيزش عادت كردم و دوستشون دارم
رفتن از اينجا واقعاً سخته



Tuesday, May 15, 2007

روزمرگي

كار،خونه، كار، خونه
هميشه از اينكه زندگيم يكنواخت باشه متنفر بودم
ولي حالا به شدت دچار يكنواختي و روزمرگي شدم
دلم تنوع مي خواد
يه تجربه تازه

Wednesday, May 9, 2007

آخه يكي نيست بگه شما كارت را انجام بده
چكار به حاشيه و ضوابط و... داري
گاهي دليل اين همه كنجكاوي همكارا را درك نمي كنم

Monday, May 7, 2007


دلم امروز، چيز ديگري مي خواهد
از آن بازيگوشي هاي كودكانه
دلم پرواز مي خواهد
به سان پرنده اي بر فراز درياها
دلم هواي دويدن دارد
هواي رها شدن

Sunday, May 6, 2007

طلوع

تو از خورشید ها آمده ای
از سپیده دم ها آمده ای
تو از اینه ها و ابریشم ها آمده ای
در خلئی که نه خدا بود و نه آتشنگاه
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم
جریانی جدید
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی
شادی تو بی رحم است و بزرگوار
،نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
تا از توابدیتی بسازم
مدت ها بود كه دنبالش مي گشتم

Saturday, May 5, 2007

يك بار
ده بار
صد بار
هزار بار
.
.
.
بيشتر از اينا هم گفتم
بايد يه راه جديد پيدا كني
نه
نه
نه
پايان

Tuesday, May 1, 2007

دلتنگي

دلم براي دوستاي اون ساختمان (به قول خودمون) خيلي تنگ شده
يكي نيست اين مسنجر من را درست كنه

Monday, April 23, 2007

راز و نياز

توي اين چند روز خدا هم كلي ما را شرمنده كرده
هر وقت هر چي خواستم با هر وسيله اي كه شده يكي دو ساعت بعدش برام آماده بوده
خدايا ديگه هيچي نمي خوام فقط سه چهار تا از اونايي كه عكسش را بالا گذاشتم
حالا دلارم نبود اشكالي نداره تراول هم خوبه
دستت درد نكنه
ماشينم آوردم بردنش راحته، نمي خواد براي بردنش ماشين بفرستي
به همين قانعم

Sunday, April 22, 2007

تولد

الان دقيقاً 25 دقيقه هستش كه از لحظه تولدم البته در 23 سال قبل مي گذره
كلي امروز همكارا منو غافلگير كردن
گل، كيك، كادو
جا داره همين جا از همشون تشكر كنم

Monday, April 16, 2007

Paper less

Paper less عكس العمل مديران شركت ما به سيستم

Wednesday, April 11, 2007

نيكا




اين كوچولوي ناز نازي كه مي بينيد نيكاست
امروز آمده بود شركت مهموني و كلي همه را به وجد آورده بود
واقعاً كه دوست داشتنيه

Sunday, April 8, 2007

؟

اين دو تا شما را ياد چي مي اندازه؟
خيلي چيزها تغيير كرده
بعضي چيز ها را هم نمي شه برگردوند
نه
براي هميشه

گيتاريست

خيلي خوش حال شدم اين خبر را ازت شنيدم
البته واقعاً از هنرمندي و تلاش خودت هم بود
قول بده حتماً آمدي ايران يه كنسرت هم براي ما برگزار كني
بازم تبريك

Tuesday, April 3, 2007

آسمان آبي

باورتون مي شه اين آسمون تهران باشه
البته بعد از كلي بارندگي









Saturday, March 31, 2007

يه روز كاري متفاوت

از واحد ما كه از 22 نفر 15 نفر مرخصي هستند و نيامدند
ما هم كه آمديم اينقدر ساكت و خلوت كه با يه روز تعطيل برامون تفاوتي نداره
اميدوارم همه روزهاي كاري با آرامش اينچنيني همراه باشند

Monday, March 26, 2007

يه جشن كوچولو


بالاخره قطعي شد كه همون 30 فروردين برگزار بشه
تنوع خيلي خوبيه
پس كي اين 30 فروردين مياد

Sunday, March 25, 2007

هفت سين

عده اي هستند كه قبل از عيد كلي در تلاشند تا همه سين هاي سفره هفت سين را جور كنند و حتماً سفرشون تمام و كمال باشه اما نمي دونم فقط در مورد خودم صادقه يا در مورد همه، فلسفه اين سين هاي هفت سين چيه؟

تهران در عيد

هواي تهران از شمال هم بهتره
آسمان صاف و آبي و گاهي هم ابري
هواي پاك و تازه
شهري به دور از شلوغي
و در حال جوانه زدن
مهم تر از همه صبح ها در عرض 5 دقيقه مي رسم شركت

Tuesday, March 13, 2007

تبريك سال نو

چند روز بيشتر تا پايان سال 85 نمونده
شايد ديگه با توجه به حجم كارهاي آخر سال فرصت نكنم پستي بفرستم
پس از حالا سال نو را به همه دوستاي گلم تبريك مي گم
و اميدوارم كه سال جديد سالي توام با موفقيت و شادكامي براي همتون باشه
درضمن تعطيلات هم خوش بگذره

Monday, March 12, 2007

يه دوست

با اينكه دلايل كارم را كلي برات توضيح دادم و يا حتي از چيزهايي كه اطلاع نداشتي برات گفتم هنوز ته دلم ناراحتم
حس مي كنم از بعضي چيزها نمي توني بگذري
منم يادم نمي ره
يادم نمي ره
راستي يادته كي بود؟

Tuesday, March 6, 2007

كلاس

دوباره كلاس هام شروع شد
هرچي نشستم مطالبم را جم و جور كنم نتونستم فكرم را متمركز كنم
ديگه با ماجراي امروز و سر به هوا بازي هاي جهانگيري رمقي براي فكر كردن براي آدم نمي مونه
ماجراي اين نمونه تبريز هم خدا به خواد بعد از يك هفته ختم به خير شد
مديران هم كه روانه ... كرديم
چه شود كلاس امروز

Monday, March 5, 2007

تعطيلات عيد

اينطور كه معلومه عيد را تهران خواهيم بود
منو بگو كه چقدر براي اين عيد و تعطيلاتش برنامه ريزي كرده بودم
مثل اينكه بايد منتظر تابستون باشم

Sunday, March 4, 2007

آسماني


: به نقل از يكي از همكاران
چهره اي آسماني

...

وقتي شنيدم كه نشستي كلي گريه كردي و گلايه از اينكه فراموشت كردم
اينكه گفتي بهترين دوستت بودم ولي حالا تنها شدي
هيچ چيز توي ذهنم نيامد جز اينكه
خودم هم خودم را فراموش كردم

پاك


...تعبيري از تو

Tuesday, February 27, 2007

روز برفي


خدايا از اينكه اين همه نعمت را بر ما نازل كردي ممنونيم
ولي
كاش يه فكري هم به حال ما كه ساعت 4 و 5 مي خواهيم بريم خونه و ماشين گيرمون نمي ياد
يا
ساعت هايي كه قراره توي ترافيك بمونيم مي كردي

Monday, February 26, 2007

خاطرات

چقدر دلم براشون تنگ شده
خيلي خيلي دلم مي خواست مي تونستيم يه بار ديگه همگي دور هم جمع بشيم
هر چند كه سه ساله از هيچ كدومشون خبري ندارم ولي خاطراتي كه با هم داشتيم فراموش نشدنيه
...درست سه سال پيش همين موقع ها بود

Sunday, February 25, 2007

نتيجه

خيلي وقته دارم دنبال خبرش تو روزنامه ها مي گردم، امروز توي همشهري خوندم كه سه شنبه نتيجه ها اعلام مي شه. خوشحالم

Saturday, February 24, 2007

مادربزرگ

ديروز كه رفتم بيمارستان ملاقاتش تازه فهميدم علت اون همه اشك هاي پدربزرگ چي بود، اونقدر لاغر و نحيف شده بود و چهرش
تغيير كرده بود كه من هم هروقت نگاهم به نگاهش مي افتاد سعي مي كردم بغضم را پشت لبخندهام پنهان كنم.
ما همه منتظريم تا صحيح و سالم به خونه برگردي

Wednesday, February 21, 2007

كمك

من نمي دونم اين واحد آي. تي جز فيلتر كردن سايت ها، بستن دسترسي يوزرها، آمار كاركرد با اينترنت و فيلترشكن را درآوردن چه كاره ديگه اي قادر انجام بده؟؟؟؟؟
پرينتر واحد ما سه روزه مشكل داره از مهندسين كامپيوتر اعم از نرم افزار و سخت افزار ملتمسانه درخواست كمك داريم البته اينم اضافه كنم كه در راه رضاي خدا

پاسارگاد

آب گيري سد سيوند و سرنوشت پاسارگاد!!!

Monday, February 19, 2007

آخر سال

عجب روزي بود ديروز
هميشه آخر سال كه مي شه اينقدر شلوغ مي شه كه ديگه متوجه نمي شي كه چطوري گذشت

ولي به تعطيلات عيدش مي ارزه

Sunday, February 18, 2007

آن مرد در باران آمد
آن مرد آرام بود
آن مرد دوستي را با شكلات مي بخشيد
آن مرد آرامش را زمزمه مي كرد
آن مرد مهرباني را به پسركي زير پل نشان داد
آن مرد دختركي را به موسيقي مهمان كرد
آن مرد ذهن را به شعر برد
و سكوت ...
آن مرد سادگي را در زندگي خلاصه كرد

Wednesday, February 14, 2007

!!!!!


اين همه كار
اين همه نامه
اين همه هماهنگي
اين همه جلسه
اين همه تلفن
اين همه ...
بازم توقع؟؟؟؟
چه پر توقع!!!
كاش يه روز جامون عوض مي شد من روزنامه مي خوندم، نسكافه مي خوردم و...


Monday, February 12, 2007

عبور


نمي توانم از تو عبور كنم
مرا با تار و پود خود در هم آميخته اي
با چشماني كه مرا فرياد مي زنند
با دستاني كه مرا طلب مي كنند
با بند بند وجودت

Saturday, February 10, 2007

Tuesday, February 6, 2007

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ديروز داشتم به راديو جوان گوش مي دادم كه يه مصاحبه تلفني با يه منتقد و نويسنده انجام داد و عمده صحبتشون راجع به توهين به ايران و ايرانيان در شبكه هاي تلويزيوني عراقي بود. مسئله اي كه در اين صحبت واقعاً تأسف برانگيز بود اين بود كه با وجود دردست داشتن 90% از پروژه هاي عمراني و.... توسط ايراني ها در كشور عراق اين توهين ها به ايراني ها چه معنايي مي تونه داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ايراني كه هنوز هم وطنان زلزله زده بمش ساماندهي نشدند، هنوز مسكني ندارند، هنوز خيلي هاشون در كانكس و ... زندگي مي كنند، ايراني ها كه ميلياردها تومن از پولي كه مي تونه صرف تحقيق و توسعه كشور خودش بشه صرف جوناي خودش بشه داره خرج عرب ها مي شه و هزاران چراي ديگه، من اينجا با اطمينان 100 درصد مي گم هيچ ايراني (مگر اون هايي كه از اين موضوع نفعي مي برند) راضي نيست و نخواهد بود از اين بذل و بخشش هاي به اصطلاح انسان دوستانه

Sunday, February 4, 2007

چشم هايش

هميشه گفتم اگه خودتم حرف نزني من از چشمات مي خونم، ديروز چشمات همه چيز را اعتراف كردند

دنياي زيباي زير آب












تقويم زندگي


تا پايان سال 1385، 44 روز بيشتر نمونده باورتون مي شه؟ خيلي سريع گذشت اما اصلاً اين گذر سريع عمرم را دوست ندارم. وقتي كه بچه ايم همش دوست داريم زودتر بزرگ بشيم و وقتي بزرگ مي شيم دوست داريم زمان متوقف بشه، 8 سال بيشتر تا پايان 20 سالگيم نمونده.

باران


هواي امروز تهران با اينكه ابريه ولي فوق العاده زيباست چقدر دلم مي خواست الان پارك جمشيديه بودم و قدم مي زدم

Wednesday, January 31, 2007


يادمه يه بار از كانال چهار مستندي درباره عاشورا پخش شد كه خيلي جالب بود و درباره خانم عكاس آمريكايي بود كه براي به تصوير كشيدن عاشورا به تهران آمده بود. نكته اي كه از گفته هاي اون خانم، هنوز هم بعد از مدت ها توي خاطرم مونده اين بود كه مي گفت عاشورا براي شما سياهي ، ماتم و ... را تداعي مي كنه در حالي كه اين مراسم سرشار از رنگه و سرشار از زندگي

Sunday, January 28, 2007

خيال پردازي هاي كارمندي

به قول يكي از همكارا: كاش شركتمون كنار يه ساحل بود تا هر موقع دلمون از اين در و ديواراي دورو برمون مي گرفت مي رفتيم كنار ساحل يه قدمي مي زديم

Saturday, January 27, 2007

روياي الكترونيك شدن

توي تلويزيون، راديو، روزنامه وبه خصوص تبليغات همش صحبت از پرداخت قبض ها و... از طريق اينترنت، عابرو تلفنه. ظاهر اين قضيه خيلي جالب به نظر مي رسه اما اشكال كار كجاست كه مردم بازم از ساعت 7 صبح جلوي بانك ها صف مي كشند؟ زماني كه مي شيني پاي اينترنت كه مثلاً با خيال راحت قبضت را پرداخت كني يا مثل اون چيزي كه توي تبليغات نشون مي ده چاي و بيسكويت بخوري و سريع كارت را انجام بدي اگه شانس بياري و از خوان اول كه فيلتر نشدن سايت مورد نظره بگذري مطمئنا توي خان دوم كه سرعت نفتي خط هست مي موني و آخر هم به اين نتيجه مي رسي كه بري 1 ساعت توي صف بموني بهتره، حداقل اينطوري كارت انجام مي شه. عابرها هم بدتر از اينترنت از همون اول صبح كار نمي كنند بايد 20 تا عابر را سر بزني و اگه خيلي خيلي خوش شانس باشي يه سالمش را گير بياري بازم نمي توني مطمئن باشي كه كارت انجام مي شه يا نه؟ من يكي كه هيچ وقت طرف تلفن نمي رم چون اگه با سرعت نور هم بتوني شماره گيري كني بازم.... واقعاً روياي الكترونيك شدن چه زيباست !! البته ما مردم خيلي خيلي ناز نازي هستيم مي دونين كه

Wednesday, January 24, 2007

گيتار

داشتم دنبال يه مطلب آموزشي درباره نواختن آكوردهاي باره دار گيتار مي گشتم كه به يه سايت برخوردم با يه عالمه مقاله هاي به دربخور و از مقاله مهم تر اينكه يه بانك خيلي جامع نت داره كه اگه تصميم گرفتين يه روزي گيتار بنوازين حتماً به دردتون مي خوره
http://www.guitar4all.com

سرفصل تازه

درست دو سال پيش در همين تاريخ (4/11/83) بود كه در شركت ... آغاز به كار كردم. اين دو سال واقعاً به تندي سپري شد و شروع فصل جديدي در زندگي من بود، يه فصل خوب كه يكي از بهترين رويدادش به دست آوردن دوستاي خيلي خيلي خوبه

Tuesday, January 23, 2007

زمستان تن

زمستان تن من است
زمستاني سخت و طوفاني
هواي عاطفه ام مه آلود است
و سرابي از يخ بر گستره احساس
با گرماي كدامين خورشيد
فصلي نو آغاز كنم
85/11/2

Monday, January 22, 2007

فاجعه

فاجعه زمانيه كه كسي را از دست بدي و تازه بفهمي حس قلبيت نسبت بهش چي بوده

علامت سوال

هميشه برام جاي سوال بوده چطوركسي مي تونه بدون شناخت اساسي و ريشه اي از خودش و اطمينان از آينده اي كه فقط براش درحد خيال و تصوره به پيشنهاد دادن و انتخاب كردن دست بزنه؟؟؟؟؟؟

Sunday, January 21, 2007

تولد

من امروز پا به دنياي مجازي گذاشتم و متولد شدم، در سن 22 سالگي و در محل كارم. خوبيه دنياي مجازي اينه كه هر موقع بخواهي مياي و هر موقع اراده كني مي توني بري. من آمدم كه بنويسم، نمي دونم از چي!!! ولي ميخواهم از هرآنچه كه دوست دارم بنويسم، از دنياي خودم